سامسام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

زیباترین سام دنیا

بدون عنوان

به به سلام و صد سلام خدمت آقا سامی گل جونم واست بگه که خیلی دیر اومدم و دیر اومدن مارو به بزرگی خودتون ببخشید در مورد تولد یک سالگیتون براتون بگم که : سنگ تمومو تو این قضیه مادر و خاله راضیه گذاشتن،میشه گفت 10 روز تمام دنبال کارای  ی تولد شیک و مشتی که در شان آقا سامی خوشگل ما باشه به خرید و نظافت و تهیه تم تولد که کفشدوزک بود و سفارش کیک و میوه و عکس آتلیه و تهیه لباس و ... ااااااوووووووه،چی واست بگم پسر خلاصه با تمام مشقتاش به بهترین شکل ممکن انجام شد امیدوارم 100 سال عمر با عزت همراه با سلامتی داشته باشی خیلی ناگفته ها هست که باید بگم ولی من زمان کافی واسه این کار ندارم ، به خاطر همین ازت معذرت خواهی میکنم ...
11 اسفند 1392

وقت تولده جوجو

الان که دارم این متن و واست مینویسم دقیقا ساعت 9:16 هستو ،نزدیک به حدودا 35 دقیقه دیگه به دنیا میای عشق بابا نمیدونی موقع تولدت چی کشیدیم تا جناب عالی  تشریف بیاری،استرس همه ما فقط به خاطر این بود که مادرت میخواست تورو طبیعی به دنیا بیاره شاید باورت نشه ولی تو اون ی هفته اخیر مادر تو اولین نفری بود که زایمان طبیعی داشت(واقعا شیر زنه) تا چند دقیقه دیگه سالگرد تولدته از همین جا و همین لحظه واست آرزوی بهترین اتفاقای زندگیتو دارم،دوست دارم زندگیت پر باشه از اتفاقات ولی همه اون اتفاقا شیرین باشن ...
9 دی 1392

اولین قدم و ...

سلام عشق بابایی قربون اون قدمات که وقتی راه میری انگار تازه از کاباره اومدی بیرون مست پاتیل تلو تلو میزنی راه میری ، سروصدا میکنی،جیغ میزنی... چند روز پیش رفته بودی خونه مامان بزرگت تو کرج ، من ی 4 روزی بود ندیده بودمت وقتی اومدم ببرمت خونه خودمون دیدم بله ، راه رفتنو شروع کردی و داری همینجوری راه میریو خراب کاری میکنی ماشاالله، هزار ماشاالله که قدتم که بلند شده و دستت به خیلی چیزا میرسه دیگه هر روز کار ما داره سخت تر میشه،باید بیشتر مواظبت باشیم،هر کاری ازت بر میاد تو عشق و نفس منو مامانیت هستی جوجو قدر وجود مامانیتو بدون چه شبائی که خودش سرما خورده بود و احتیاج به مراقبت و استراحت  داشت بالا سر تو نشستو بیخوابی کشی...
27 آذر 1392

دندون سام و رفتن عمو علی

  سلام عشق بابا 2 تا چیز گفتنی: 1-اول اینکه دیر دارم میگم ،دندونای پایینت در اومده،مبارکت باشه پسرم تقریبا اولای شهریور بود که دراومد و با در اومدنش غیر از شادی و شعف بابای مارم در آورد 2-دیوم اینکه عمو علی دیروز ساعت 19 از  فرودگاه امام خمینی پرواز کرد و رفت دنبال آرزوهاش(من و مامانی و سام کوچولوم واسش آرزوی موفقیت کردیم) ...
26 شهريور 1392

هویجوری

سام و علیک خدمت شما عارضم که ببخشید دیر اومدم ی متن بزارم ی چند وقتی بود که درگیر کارو بار بودیمو ، عروسی های متعدد و خلاصه که ایشالله همیشه به شادی باشه تو همین تاریخ اعلام میکنم که ما هفته بسار شلوغی خواهیم داشت پس فردا(جمعه) واسه ناهار داریم میریم پارک چیتگر جهت گود بای پارتی عمو علی داداش گلم داره میره امریکا بابایی دلم واسش تنگ میشه ، ولی واسش آرزوی بهترین ها رو دارم تو هر زمینه ای(موفق  و شاد و پیروز باشی داداش) بعداز ظهر همون روزم میریم عروسی الهام خانوم (دختر عمو محمد) که برابر با سالگرد ازدواج منو مامان گرامیته(تاج سرت) بعدشم که دوشنبه 92.6.18 ساعت 19 پرواز عمو علی ایشالله فردا یا پس فرداش میام واست مینویسم چی...
13 شهريور 1392

واکسن 6 ماهگی

بعلت مشغله زیاد مامانی یادش رفت که 1392/4/9 باید میبردت واست واکسن میزد ولی فرداش شمارو برد خانه بهداشت و براتون واکسن زد من ظهر زنگ زدم حالتو از مامانی بپرسم که مامانی گفت:داشتی بازی میکردی و اد بد میکردی که یهو پرستار واکسنو خالی میکنه تو رون پات ، شمام نامردی نمیکنی خانه بهداشتو محترمانه میزاری رو سرت ولی دیگه ما از شما گریه ندیدیم البته اینم بهت بگم ، مامانت مثل پروانه دورت میگرده دارومیده بهت،کمپرس سرد،سوپ داد بهت،شما بالا آوردی گند زدی به زندگی،البته کارت فقط همینه، اون لابلاها ی خنده ای میکنی که گوش،آه دم ...
12 تير 1392